سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ارزش نعمتها تنها از سنجش با ضدشان شناخته می شود . [امام علی علیه السلام]

صدا ی پای آب

 
 
...(شنبه 86 تیر 23 ساعت 6:31 صبح )

دیگر از قرار گذشته هرچه هستی هستی ...

 

 

 

همیشه برای مرور خاطرات دیر است چون آینده به انتظار من هرگز نخواهد ماند و هرلحظه صدای پوچ سلام ها بیش از امواج درد نیست .

 

از لابلای غبار خاطره هیچ نمیجویم

جز قلب سنگینی که یک بار دیگر شیشه ی غرورم را خورد کند

 

برای اشک ریختن دیر است خیلی دیر ایکاش همیشه پیش از عاشقی کردن میشناختم

و مرموزتر از ستاره باچشمک های اتشین چشم های نابت را از بر میکردم

 

امشب به سادگی سرمه ای ماهتابی سنگلاخ نگاهی نو تا هبوط صبح شعر میخوانم

با دست بر شیشه ی غبارخورده ی خاطرات نقش شکسته های یک بغض میکشم

که هر نسیمی پراکنده اش کند

بعد انطباق نبض پاره ی لحظه ها را به رخ می کشم و ... ساده با رد دو پا همه چیز را له  مکنم

 

ای ستاره ها  که بر فراز آسمان

با نگاه خود اشاره گر نشسته اید

ای ستاره ها که از ورای ابر ها

بر جهان ما نظاره گر نشسته اید

 

 

جشن تیره ی شست و شوی خاطره هاست

با ضرب آهنگ شکسته ترین بغض دیرینه 

 

 

آری این منم که در دل سکوت شب

نامه های کهنه پاره می کنم

ای ستاره ها اگر به من مدد کنید

دامن از غمش پر از ستاره میکنم

 

 

خط قرمز عاشقی را مدتهاست رد کرده ام تنها با یک سکوت منحنی

 

 

بادلی که بویی از وفا نبرده است

جور  بیکرانه و بهانه خوشتر است

در کنار این مصاحبان خودپسند

نازو عشوه های زیرکانه خوشتر است

 

ای ستاره ها چه شد که در نگاه من

دیگر آن نشاط و نغمه ی ترانه مرد ؟

ای ستاره ها چه شد که بر لبان او

آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد ؟

 

 

لاله پرپر کن و بر روی مزارم بگذار ....

 

 

جام باده سرنگون و بسترم تهی

سرنهاده ام به روی نامه های او

سرنهاده ام که درمیان این سطور

جست و جو کنم نشانی از وفای او

 

 

ریطم آبی پروازم

خلاصه شد میان گفته های او

می روی برو چرا بهانه می کنی

 

 

ای ستاره ها مگر شما هم آگهید

از دورویی و جفای ساکنان خاک ؟

کاین چنین به قلب آسمان نهان شدید

ای ستاره ها ، ستاره های خوب و پاک

 

 

نامه های بی جواب

شد به قدر یک کتاب

 

 

من که پشت پا زدم به هرچه هست و نیست

تا که کام او زعشق خود روا کنم

لعنت خدا به من اگر بجز جفا

زین سپس به عاشقان باوفا

 

 

دور خواهم شد از این خاک غریب

کفشهایم کو

قایقم آماده است

سفرم نزدیک است

 

 

ای ستاره ها که همچو قطره اشک

سر به دامن سیاه شب نهاده اید 

ای ستاره  ها کزان جهان جاودان

روزنی به  این جهان  گشاده  اید

 

 

رفته است و مهرش از دلم نمی رود

ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست ؟

ای ستاره ها ، ستاره ها ، ستاره ها

پس دیار عاشقان جاودان کجاست ؟



 
سرگذار(شنبه 86 تیر 23 ساعت 5:2 صبح )

 دیر گاهی است در این تنهایی

رنگ خاموشی در طرح لب است

بانگی از دور مرا می خواند

لیک پاهایم در قیر شب است

رخنه ای نیست دراین تاریکی
 
در و دیوار به هم پیوسته

سایه ای لغزد اگر روی زمین

نقش وهمی است ز بندی رسته

نفس آدم ها

سر به سر افسرده است

روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا

هر نشاطی مرده است

دست جادویی شب

در به روی من و غم می بندد

می کنم هر چه تلاش

او به من می خندد

نقشهایی که کشیدم در روز

شب ز راه آمد و با دود اندود

طرح هایی که فکندم در شب

روز پیدا شد و با پنبه زدود

دیرگاهی است که چون من همه را

رنگ خاموشی در طرح لب است

جنبشی نیست دراین خاموشی
 
دست ها پاها در قیر شب است



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 3  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 4588  بازدید


» اشتراک در خبرنامه «